۱۳۸۷ تیر ۸, شنبه

ضرب المثل

آيا ميدانيد ..

اسبان نعل مينن مورچان دي لنگانشان جور ميدارن
(asban o na'l minon murchan di lenganoshana juar midaron)

ضرب المثل بالا يعني چي؟

۱۳۸۷ خرداد ۲۹, چهارشنبه

عكس دوجال

دقيقا 6 روز تمام از دسترسي به محيط ايجاد پيام و خواندن نظرات محروم بودم فقط صفحه اصلي وبلاك را ميديدم، به نظر مي آمد كه از server مشكل داشتم و اين 6 روز برايم به اندازه 6 ماه بود. چقدر غصه دار بودم مبادا درست نشود.
خودمانيم بدجوري به وبلاگمان عادت كرده ام. هرچند عادت چيز خوبي نيست ولي اين يكي را دوست دارم! و حالا بعد از 6 روز اين هم عكس دوجال:

۱۳۸۷ خرداد ۲۵, شنبه

ضرب المثل

آيا مي دانيد مثل زير يعني چه و چه مواقعي به كار مي رود؟

پيشيني پيالم، خوشا به حالم
(pishini peyalom khosha be halom)

۱۳۸۷ خرداد ۲۲, چهارشنبه

درس جديد

خوب بچه ها، ديدن فيلم و عكس بسه يك كمي هم به درس و مشقمون برسيم!!!
كلمه هاي آموزشي اين هفته:
پرزو (porzo) = صاف كردن شير با پارچه نازك
وره (vare) = بره
نكاس (nekas) = لبه و اطراف بام
دوجال(doojal) = گياهي كه ميوه آن تيغ دارد و در فصل تابستان به خاطر گرماي هوا خشك شده به جوراب و كفش و .. مي چسبد.
* عكس دوجال را در post بعدي مي گذارم.

۱۳۸۷ خرداد ۲۱, سه‌شنبه

خبر تلخ

خانم محمودی در بخش نظرات مطلب مربوط به حشمت‌خان نوشته‌اند:
"... خانه دكتر حشمت متاسفانه بر اثر بي‌توجهي مسئولان ديگر خرابه شده. خانه‌اي كه شايسته بود به موزه تبديل شود. يادم نمي‌رود حدود 10-12 سال پيش به بخش‌دار پيشنهاد داديم كه تبديل به موزه شود اما متاسفانه نشد..."
من از شنیدن این خبر خیلی غمگین شدم. گذشته از جفایی که در حق این فرزند دلاور دیارمان شده‌است، فکر کردم حالا که طالقان خواهی‌نخواهی به منطقه گردشگری تبدیل می‌شود، بخصوص ارزش اینگونه‌ بناهای تاریخی و فرهنگی دوچندان می‌گردند. در صورت حفظ این‌گونه بناها و اماکن تاریخی/فرهنگی شاید طالقان به عنوان منطقه‌ گردشگری با ارزش‌های فرهنگی و تاریخی شناخته شود و اینطوری لااقل گردشگرانی با علایق فرهنگی را هم به خود جلب کند و فقط میزبان مسافرانی نباشد که می‌خواهند نان و پنیرشان را کنار سد بخورند و نایلون خالی‌اش را هم همانجا انداخته و به تهران برگردند.
خانم محمودی نوشته‌اند "حدود 10-12 سال پيش به بخش‌دار پيشنهاد داديم كه تبديل به موزه شود اما متاسفانه نشد" راستش مقصر بیشتر از همه خود ما هستیم. حالا به فرض هم که بخشدار و یا مسئولان میراث کوتاهی کرده باشند که البته کرده‌اند، اما آیا خود اهالی شهرآسر مجسمه بودند و کاری از دستشان برنمی‌آمد؟ آیا نمی‌توانستند حداقل زمستانها برف پشت‌بامش را پایین کنند تا این بنا باقی بماند؟ این کار که دیگر خرجی نداشت؟ یا واقعا فقط برای توجیه بی‌تفاوتی‌امان و برای رفع مسئولیت از خودمان نیست که همه چیز را به عهده مسئولان اعم از بخشدار و فرماندار و استاندار و ... می‌گذاریم؟
حتی از عرق ملی و علایق فرهنگی هم بگذریم، آیا برای یک روستای کوچک وجود بنایی که یادآور شخصیتی تاریخی است ثروتی بادآورده محسوب نمی‌شود؟ ثروتی که نه فقط متعلق به ما، بلکه متعلق به نسل‌های آینده نیز بود و متاسفانه برای همیشه از دست رفته است.
خواستم پیشنهادی بدهم، چه خوب می‌شد اگر فهرستی از این گونه اماکن در حال نابودی تهیه شود و سعی بکنیم در وسع خودمان در حفظ آنها بکوشیم. اغلب این کار مستلزم صرف هزینه‌ و یا حداقل هزینه زیادی نخواهد بود.

۱۳۸۷ خرداد ۱۹, یکشنبه

بهشت طالقان

يك ويدئو از طالقان برايتان مي گذارم، اميدوارم موفق به ديدنش بشويد. اگر براي ديدن آن دچار مشكل بوديد پيام بگذاريد تا يك ويدئوي ديگر را كه كم حجم تر است بگذارم ولي خوب كيفيت اين بهتر است.

وفاي به عهد

سلام،2 روز از تعطيلي هفته گذشته را رفتم طالقان، اگر شما هم رفته ايد كه اميدوارم خوش گذشته باشد اگر هم نرفته ايد واقعا جايتان خالي. هوايي دلچسب، باراني ريز ريز، آواز قشنگ پرنده ها، درختهايي پر از ميوه، هوايي مطبوع آه...
3 سالي مي شد كه طالقان نرفته بودم، زيبايي چشمگير سد را از نزديك ديدم و غريبه هاي شلوغ كن جاده و اطراف سد را همچنين!
سعي كردم در اين سفر 2 روزه كمي هم فعال هم باشم. باور كنيد همه اش به وبلاگمان فكر مي كردم كه عكس بگيرم ويدئو تهيه كنم و غيره.
اگر خاطرتان باشد از فرش طالقان صحبت كرده بودم عكسش را گرفته ام از تيره (tiare) كه در آن غذا مي پختند و نان بند كه با آن نان را به تنور مي چسبانند. قول داده بودم عكسشان را در وبلاگ بگذارم اين هم عكسها


۱۳۸۷ خرداد ۱۴, سه‌شنبه

مزار غواص آرتونی طالقانی


امروز در وبلاگ ناریان طالقان که لینک آن در همین وبلاگ است دیدم مطلبی با عنوان جمعی از مشاهیر طالقان درج کرده و نام غواص مرحوم هم در آن بین بود. تصمیم گرفتم عکس و شعر مزار آن شاعر را در پستی قرار دهم. این شعر را خودشان سروده اند که به شرح زیر است:
ای خوش آنروز که این قالب خاکی فکنم
بآتش و با د و هوا آب فنا می بزنم
ای خوش آنروز که چون مرغ گرفتار قفس
پر و بالی بزنم وین قفس تن شکنم
ای خوش آنروز که خو کرده بغربت یک عمر
عاقبت روی نهم جانب شهر و وطنم
ای خوش آنروز که آیند حریفان بسماع
پای کوبان بسرم عاریه بینند تنم
ای خوش آنروز که ابناء پریشان احوال
جمع آیند و ببینند برهنه بدنم
ای خوش آنروز که اندر سر من خلقی چند
بنشینند و بدوزند بزاری کفنم
ای خوش آنروز که از تخته بتابوت نهند
این تن لاغر و این کالبد پر محنم
ای خوش آنروز نویسند به قبرم خطی
نام این بنده که مداح ده و چهار تنم
ای خوش آنروز که یاران سر خاکم گذرند
یادم آرند که غواصم و حقگو سخنم
برای شادی روحش صلوات

۱۳۸۷ خرداد ۱۳, دوشنبه

دکتر حشمت جنگلی

دکتر حشمت برای مردم شرق گیلان نام پر معنایی است. نامی که هرگاه برزبان جاری می شود، عشق به میهن، شوق وافر به عمران و آبادی و شیفتگی نسبت به آزادی را به اذهان متبادر می کند. دانش آموز مدرسه آلیانس و دانش آموخته طب از دارالفنون، پسر میرزا عباسقلی طالقانی، اندیشه خاص خویش را داشت و تفکر اصلاحی را نه فقط در زمان پوشیدن روپوش سپید طبابت، بلکه حتی در زمانیکه اسلحه بدست گرفته و جنگلی شده بود از یاد نبرد. از جمله ایده های مترقی دکتر حشمت، اعتقاد وی به تشکیل ارتش به جای نیروهای چریکی در جریان نهضت جنگل بود که این ایده را با تشکیل نظام (ارتش) ملی شرق گیلان در لاهیجان به اجرا گذاشت و آموزش آن نیرو را که از آزادیخواهان شرق گیلان شکل گرفته بود به عهده گرفت. هرچند روند حوادث پر شتاب تر از آن بود که به او مجال تکمیل برنامه اش در این زمینه و دیگر اقدامات را بدهد.با اینهمه این مرد شریف منشا خدمات بسیاری برای مردم گیلان شرقی شد که یکی از مهمترین این اقدامات احداث کانال آبی به طول 40 کیلومتر بود که بعدها آن را به نام او «حشمت رود» نامگذاری کردند. این رود که با ابتکار و طراحی دکتر حشمت و همراهی مردم ساخته شد نقش بسیار مهمی در رهایی اراضی مابین رودخانه های سپید رود و شیمرود از خشکسالی داشت و در رونق کشاورزی منطقه تاثیر بسزایی نهاد. اما محبوبیت دکتر حشمت در شرق گیلان و بویژه لاهیجان ( محل سکونتش) بیش از همه مرهون شخصیت نجیب و صبور و فداکاری و دلسوزی اش برای مردم بود. قدما و معمرین لاهیجان از حسنات وی بسیار گفته اند. در جریان قیام جنگل هم بعد از میرزا کوچک خان، دکتر حشمت نفر دوم و البته مغز متفکر و عامل نظم و نظام و به تعبیری ستون فقرات نهضت بود آنچنانکه بعد از مرگش، میرزا در سخنی که بر مزار دکتر بیان کرد، فقدان او را ضربه ای دانست که هنوز از آن کمر راست نکرده است و حقیقتا هم دکتر برای سردار جنگل چنین یاوری بود.

اما در مورد تسلیم شدن دکتر به قوای دولتی و ماجرای امان نامه و قرآن مهر شده و وعده های وثوق الدوله و تیمور تاش (سردارمعظم خراسانی) برخی این عمل دکتر را یک اشتباه بزرگ سیاسی می دانند که به قیمت جانش تمام شد و از این دیدگاه او نباید فریب این بازی ریاکارانه را می خورد. شاید او هم می دانست که در صورت تسلیم، دشمنان هیچ تخفیفی برایش قائل نخواهند شد اما آنچه مسلم است اینکه او که کار نهضت را تمام شده می دید با این عمل خود دست کم جان همراهانش را نجات می داد.از سویی چندی قبل از آن فرستادگانی از طرف وثوق الدوله (صدر اعظم وقت) با سران جنگل مذاکراتی داشتند و شاید دکتر می پنداشت که این چراغ سبز در راستای همان مذاکرات است.تسلیم دکتر آنجنانکه همه مورخان و صاحبنظران گواهی می دهند از سر ترس نبود. او قبل از این از مهلکه های سخت تری هم با شجاعت و تدبیر رسته بود. مانند روزهای سخت محاصره در ماسوله که دکتر حشمت با یارانش پایداری جانانه ای کردند و با عبور از مسیر صعب العبور قله های شاندر من از محاصره نجات یافتند و یا زمانیکه امیر اسعد (فرزند سپهسالار تنکابنی) به فصد براندازی پایگاه جنگلیها در شرق گیلان به سمت لاهیجان لشکر کشید، دکتر حشمت و قوای لاهیجانی همراهش دلیرانه به سمت قشون او یورش برده و در رودسر شکست سختی را به آنها تحمیل کردند.هنگامی که خود سپهسالار هم قشونی به سمت لاهیجان کشید این بار قوای لاهیجانی به رهبری دکتر حشمت او را هم مغلوب و منهزم نمودند تا تتمه آبرویی که محمد ولی خان خلعت بری ( سپهسالار تنکابنی) در جریان مشروطه و همصدایی با مجاهدین مشروطه خواه گیلان کسب نموده بود، از بین برود.
در واقع دکتر حشمت گمان می برد که نهضت در آن مقطع زمانی به آخر خط رسیده و عقب نشینی های فرسایشی جز اینکه روحیه افراد را تنزل و جانشان را در معرض خطر بیشتر قرار دهد، سودی نخواهد داشت. بویژه آنکه بدستور میرزا کوچک خان، جنگلیها از تیراندازی به سمت قزاقان ایرانی منع شده بودند حال آنکه قزاقان چنین مروتی را در حق آنان روا نمی داشتند. این امر به خاطر احساسات وطنپرستانه شدید میرزا کوچک خان بود که البته هزینه های بسیاری از جمله اختلاف میان جنگلیها و تلفات جسمی و روحی زیادی را به همراه داشت.اینچنین بود که دکتر حشمت و همراهانش در قلعه گردن تنکابن تسلیم شدند. اما از همان دقایق اولیه برخورد تند با او و همراهانش آغاز شد. دکتر و یاران نزدیکش را به رشت آوردند و دادگاه فرمایشی جهت محاکمه او در باغ محتشم رشت تشکیل و دکتر حشمت جنگلی به اعدام محکوم شد.در حالیکه در ایام برگزاری محاکمه، دکتر در زندان زیر شکنجه های وحشیانه بود.

سرانجام روز چهارم اردی بهشت ماه سال هزار و دویست و نود و هشت در قرق کارگذاری رشت در میان اندوه فراوان جمعیت حاضر ، دکتر حشمت را پای چوبه دار بردند. خود دکتر مردانه بالای چهارچوبه رفت و طناب را هم خود به گردن انداخت و تنها این بیت را خواند:
« منصور وار گر ببرندم به پای دار
مردانه جان دهم که جهان پایدار نیست»


در این هنگام هیجانی در میان جمعیت در گرفت و آشوبی به پا شد که باران گلوله ها جهت خاموشی مردم باریدن گرفت و بدستور تیمور تاش، حکم به سرعت به انجام رسید.و اینچنین پرونده زندگانی مردی که عمری را در خدمت به میهن گذرانده بود، بسته شد. اما یاد و خاطره و راهش هرگز.
نقل از وبلاگ "حرف دل"
http://mohammadelhami.blogfa.com/post-19.aspx

چند لغت

خز گيتن (khoz giton)= خمير كردن
دنگتن (dengaton)= انداختن
ويگيتن (wigiton)= گرفتن
هدان (hadan)= دادن
جوزمغز (jouze maghz)= مغز گردو

ضرب المثل

يازدهمي تعزيه خوان